پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

۲۴ دی

من زاده شدم

نیاکانم نه شاهزاده بودند و نه پس مانده پیامبران

در لحظه تولدم نه فرشته ای بر بالین مادرم حاضر شد و نه شیطانی

من زاده شدم

روز تولدم نه کاخی ویران شد و نه ایوانی فروریخت

تولدم نه بشارت داده شده بود و نه اخطار داده شده

من زاده شدم

نه با عطر اقاقیها

نه با نغمه مرغان بهشتی

و نه با ریزش متبسم باران

من زاده شدم

در شبی از شبهای سرد زمستان آذربایجان

و صبحدم چشم گشودم بر سپدی برف

و اینک من هستم

زاده سرزمین کوه و تگرگ و مقاومت

فرزند برف و بوران

هستیم برای تغییر این جهان نیست

از هرچه پیام آور و مصلح و ناجی هراسانم

هستیم اثبات وجود هیچ کس و هیچ چیز نیست

از هرچه برهان برای اثبات ناشناخته ها بیزارم

هستیم تلاشی نیست برای رسیدن به آن رستگاری پوج و ابلهانه

از هرچه بهشت و ثوابکاری آمیخته با طمع گریزانم

هستیم چند دقیقه ای رقص مستانه است در این دنیای پوچ

و تمام تلاشم

هر چه زیباتر  شدن این رقص

و محو و مدهوش شدن در این شیدایی زودگذر

به همین سادگی

تولدم مبارک

برای عقابم

..........

زندگی این اسارت کوچک

تو را چون بلوغ مانده در پیراهنم که گه گاه سرکشی میکند و

به غارت میبرد تمام شرم و حیا را

به من بخشیده

این بار،
کنار اسمت نقطه چین نخواهم گذاشت، اگرچه

میترسم

می نویسمت

به هیئت حرف حرف نامت

می نویسمت

شاید جسارت من هم در آینده های آینده رسوب کند

.......

 

مرسی سیاوش به خاطر این شعرنامه که خیلی وقت پیش تو وبلاگت گذاشته بودی و امروز حرف دل من رو فریاد میزنه

 

 

 

مرزهای ممنوعه(۱)

رابطه جنسی مساله ای فردی یا اجتماعی؟!

حتی نوشتن و حرف زدن در این مورد برای خیلی ها امری زننده است! تابوی رابطه جنسی تا وقتی شکسته نشده به سرکوب و اهانت منتهی میشه و اگر شکسته بشه در جامعه ای مثل جامعه ما نمیشه پیش بینی کرد که به کجاها میکشه!

خیلی حرفها میشه در مورد این مساله زد اما چیزی که برای من جالبه اینه که چرا این مساله به نظر من تا حد زیادی شخصی به یک پدیده اجتماعی- سنتی- دینی تبدیل شده؟ و این تبدیل به سود چه کسانیه؟
کتاب 1984 اورول به یادم میاد. جامعه ای که رابطه جنسی فقط در چارچوب ازدواجهای صرفا حزبی مجازه و با یک برنامه تبلیغاتی بزرگ تلاش میشه که این رابطه رو به عنوان "وظیفه ما نسبت به حزب" مطرح کنند. جملات جولیا در کتاب همه چیز رو روشن و بی پرده بیان میکنه:

" به هنگام هماغوشی نیرو مصرف میکنی و پس از آن احساس خوشحالی میکنی و ککت برای هیچ چیز نمیگزد. آنها نمی توانند چنین چیزی را تحمل کنند. از تو میخواهند که در تمام احوال سرشار از نیرو باشی. تمام این هلهله ها و قدم روها و پرچم تکان دادن ها جز نیروی شهوی فروکوفته نیست. اگر در درون خوشحال باشی چه دلیل دارد که درباره (ناظر کبیر) و (برنامه سه ساله) و مراسم (دو دقیقه نفرت) و دیگر کوفت و زهرمار ها (مثل ولا.. فق..، انرژی هسته ای، مردم مظلوم فلسطین...) دچار نفرت شوی... بین عفاف و همرنگی سیاسی پیوندی مستقیم و نزدیک برقرار است..."

به نظر من میشه یک جمله دیگه هم به آخر این پاراگراف اضافه کرد:

بین عفاف و جهالت هم یک رابطه مستقیم برقراره

هیچ فکر کردید چرا بیشترین حساسیت نسبت به این مساله در اسلامه نه در دینهای دیگه؟

هیچ فکر کردید چرا کشورهای درگیر ناامنی و آشوب سیاسی- اجتماعی بیشتر درگیر این مسایل هستند تا کشورهای مرفه و در آرامش؟

هیچ فکر کردید چرا رابطه جنسی در جوامع سنتی با تعصبهای تند و کورکورانه بیشتر از سایر جاها سرکوب میشه؟

اگه تا به حال راجع به این مسایل فکر نکردید شاید دیگه وقتشه که این کار رو بکنید

بدون خودسانسوری، بدون ترس، بدون شرم