پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

قیزیل گولو قوپاتیلار آی اللر


 


یکی بود یکی نبود (بیر گون واریدی بیر گون یوخیدی)


لب این آب کبود (ماوی سویون قیراغیندا)


گل سرخی روییده بود (بیر گول بیتمیشدی)


درشت ، (ایری)


زیبا ،(گوزل)


پر پر. (دولی یاپراق)


باد آمد (بیر یل اسدی)


باران آمد (یاغیش یاغدی)


بوران شد (بوران اولدی)


توفان شد (طوفان اولدی)


گل سرخ از جا کنده شد (قوپدی قیزیل مخملی گول)


گلبرگهاش پراکنده شد. (یاپراقلاری داغین داغین)


کجا رفتند؟ (هارا گئتیلر؟)


چه شدند؟ (نجه الدولار؟)


مرده اند ، زنده اند؟ (اولو لر می؟ دیری لر می؟)


کس نمی داند (کیمسه بیلمز)


آه چه گل سرخ زیبایی بود (آه نه گوزل مخملی گول)



امروز نه سالگرد مرگ صمده نه سالگرد تولدش. فقط دل من هواشو کرده. ای کاش امروز میرفتم امامیه. دلم برای غریبی و تک افتادگیه مزارش تنگ شده. ای کاش امروز میرفتم با یه شاخه گل سرخ. مثل همیشه

ای کاش امروز میرفتم...

فرشتگان معصوم (اطلاعیه شماره ۲)

 

 

 

 

نقل قول از سایت خاطرات یک خبرنگار

 

بیست و پنجم اردیبهشت امسال وقتی برای نخستین بار تصاویر غمناک کودکان مرودشتی را منتشر کردم ُ هرگز تصور نمی کردم این همه مورد حمایت هموطنان عزیز قرار بگیرد ... به عبارتی ۱۰۰ کامنت همدردی و اعلام آمادگی کمک در سایت و ۴۶ پیغام مشابه در وبلاگ . همه خواهان اعلام شماره حساب برای واریز کمک های مالی بودند ..اینجا و اینجا . بعضی از این عزیزان با سرودن قطعه شعری غمگین همدردی خودشون رو اعلام کردند ... خیلی ها هم محبت کردند و این لینک رو در سایت ها و وبلاگ های خود قرار دادند ... خیلی ها هم از طریق ای میل ابراز همدردی کردند و شماره حساب مطالبه کردند . ولی من تا امروز هیچ شماره حسابی اعلام نکردم .  چرا ؟

چرا شماره حساب دیر اعلام شد ؟  

باور کنید گشایش شماره حساب از همون روز نخست خیلی کار ساده و آسانی بود . ولی من ترجیح دادم ابتدا یک پی گیری مقدماتی صورت پذیرد . تا اولآ مشخص شود نظر خوانندگان محترم چیست ؟ به عبارتی در این مدت منتظر بودم که آیا روش دیگری جز کمک مالی وجود دارد ؟ یعنی این که نهاد یا سازمان غیر دولتی خاصی پیشقدم می شود تا کلیه مسئولیت ها را به آن واگذار کنیم ؟ دلیل دیگر این بود .. به محض این که  تصاویر دردناک را منتشر کردم ، در وب گردی هایم متوجه شدم عزیزان دیگری اقدام به اعلام شماره حساب نموده اند ! بدون این که حتی تصویری از این فرشتگان رو درج کرده باشند ! راستش با مکاتباتی که انجام دادم ، علت عدم درج تصویر را سوال کردم . آن ها نوشتند .. ما سال ها در زمینه امور خییریه تلاش می کنیم .. همه ما را می شناسند ... اما عدم درج عکس دانش آموزان به این دلیل است که خبرگزاری فارس قبلآ چاپ کرده است !!  ولی چشم ما این کار را خواهیم کرد .. من حتی نوشتم اگه شما این محبت را بفرمایید ، ما دیگه حساب بانکی باز نخواهیم کرد و تبلیغ سایت شما را برای کودکان خواهیم کرد . اما هیچ خبری تا امروز نشد !

در چنین شرایطی احساس کردم اگر حسابی هم افتتاح شود ، در میان ده ها رسانه ای که اقدام به این کار کرده اند ، کار ما بی ارزش تلقی شده و خدای ناکرده سبب پائین آمدن اهداف خیر کمک رسانی خواهد شد . به همین جهت صبر کردم تا علاوه بر تحقیق و جستجو و دریافت نظرات مفید خوانندگان ، با برنامه ریزی مشخص اقدام به کار خیر نماییم . از طرفی هم حساسیت رژیم و تجربه تلخ آن ها را در مواجه با نهادهای موازی و خییریه را درک می کردم . و اصلآ دلم نمی خواست فکر کنند ما اقدامات آن ها را زیر سوال می بریم . بلکه هدفم این بود که بگویم .. اگه کمکی صورت می گیرد صرفآ  جهت کمک به دانش آموزان است نه مطرح شدن سازمان یا تشکیلات خاصی . و به طور یقین در کنار تیم های پزشکی و عزیزانی که تا حالا برای بهبود این عزیزان زحمت کشیده اند خواهیم بود . تا در رفع کمبود ها بکوشیم . که الحمدالله به نتایج مفیدی دست یافتیم ...

آن چه تا امروز انجام شد ...

گذشت زمان و ارتباط خوانندگان سبب گردید تا از طریق کامنت های شما عزیزان متوجه شوم  مسئولیت مداوا و جراحی های دانش آموزان تنها از طریق وزارت آموزش پرورش صورت گرفته است . و ما هر کمکی در این راستا بخواهیم انجام دهیم ، باید به نوعی با هماهنگی آن ها باشد . خواست خداوند سبب شد تا از طریق کامنتی با سرکار خانم مریم فخرایی آشنا شوم که پدر بزرگوار ایشان در زمره آموزش پروشی های فعال در امور اجرایی و خییریه است .

همچنین آقای دکتر محترمی  به نام آقای ناصری به بنده معرفی شده اند که ارتباط نزدیکی با جراحان فرشتگان مظلوم دارد و حاضر است در راستای کمک های بیشتر برای بهبود این عزیزان با ما همکاری نمایند . و ای میل وی به من داده شده است .

خواننده جوانی به نام امید از شیراز پس از زحمات فراوان موفق شده است با یکی از خانواده های این عزیزان به نام آقای کهن ارتباط برقرار کرده و از  آخرین وضعیت آنان ما را آگاه کند . به گفته آقای کهن در حال حاضر این دانش آموزان از نظر روحی دچار مشکلات فراوانی هستند . که من پیشنهاد کردم اگه دوستان صلاح بدانند ، ما این عزیزان رو به یک تور تفریحی - زیارتی اعزام کنیم .. دوست خوبم آقای بامداد شماره آقای کهن را در اختیارم گذاشته است .. و من هنوز با وی تماس نگرفته ام تا وضعیت برنامه های ما مشخص تر شود . از طرفی به پیشنهاد پسر خوبم بامداد ، یکی از خلبانان تیزپرواز پایگاه هفتم ترابری  را به عنوان مدیر و ناظر و رابط اقدامات خییر خواهانه گروه امداد ما برای  شهر  شیراز  در نظر گرفتم تا هرگونه هزینه و اقدامات پزشکی زیر نظر وی به اتفاق بامداد و آقای کهن به نمایندگی از سوی خانواده دانش آموزان صورت پذیرد .

خانم نویسنده محترمی به نام مرجان برای بنده نامه نوشته و تقاضای ارسال کتاب هایش را برای دانش آموزان کرده بود . بنده به این دختر عزیزم پیشنهاد دادم اگر قرار است تعدادی از کتب خود را به این امر خیر اختصاص دهد ، پیشنهاد کردم بهترین روش این است با چاپ بنری بزرگ تبلیغاتی که حاوی تصویر دانش آموزان باشد ، در حاشیه مراسم های رسمی متعددی که در کشور انجام می گیرد ، اقدام به فروش آن تعداد از کنب اهدایی به قیمت همت عالی باشد ، تا علاوه بر جلب نظر مردم عادی ، کمک چشمگیری هم به ان ها شده باشد . این خانم محترم که مقیم اصفهان است چهارشنبه به تهران می آید تا در این باره با او گفت و گو کنم

در بخش کامنت های بلاگفا ، عزیزی به نام رضا نوشته است که انسانی را می شناسد که حاضر است هزینه های درمانی این عزیزان را پرداخت نماید .. او از ما هزینه تقریبی را جویا شده بود که باید عرض کنم منتظر اعلام نظر تیم پزشکی هستم . همچنین دوستان زیادی ابراز همدردی فرمودند و نظرات مفیدی بیان کردند که بهترین نظر نوشته یکی از خوانندگان وبلاگ است که نوشته ... به دلیل کلاهبرداری های متعدد اینترنتی بهتر است اقدامات ما زیر نظر سازمانی قانونی چون حلال اهمر صورت پذیرد . که من هم موافق هستم .. و به طور کلی عرض می کنم .. بنده فقط نقش رابط را ایفا می کنم و هیچ نقشی در تصمیم گیری ها نداشته و نخواهم داشت . و به همین دلیل حتی حاضر به گشایش حساب به نام خودم نشدم . تا هر گونه شک و شبهه بر طرف شود . و فقط افتخار اطلاع رسانی با بنده است . همین .. ضمنآ دوست محترمی نوشته بود که اقداماتی بین المللی برای گشایش حساب ارزی انجام داده است که در اطلاعیه بعدی خواهم گفت ..

بالاخره شماره حساب افتتاح شد ...

همان گونه که عرض کردم به هیچ عنوان مایل نبودم در امور مالی این امر خیر نقشی داشته باشم . به همین دلیل از یکی از انسان های شریف که اعتماد زیادی به وی و خانواده اش دارم . و به عبارتی پدر او از دوستان و همکاران قدیمی ام در خط پرواز است خواهش کردم با افتتاح حساب الکترونیکی که قابل کنترل و ارائه صورت وضعیت باشد افتتاح نماید . ایشان محبت کرده و دو روز حسابی را مخصوص این عزیزان افتتاح فرموده که به شرح ذیل است

حساب قرض الحسنه به شماره

 ۱۱۳۹۰۶۰۱۳۸

بانک ملت شعبه سرو ، سعادت آباد - تهران

به نام مهندس پیمان فولادوند 

 

از دوستان و خوانندگان محترم خواهش می کنم همه کمک های مالی خویش را به حساب فوق واریز کرده و رسید  را نزد خود نگه دارند .. در ضمن حساب مشترکی بین آقای بامداد و جناب سروان کوثری یا یکی از خانواده دانش آموزان گشایش خواهد یاقت .. تا هر گونه هزینه ای که برای این عزیزان واریز خواهد شد با نظارت افراد معتمد و خوشنام به اتفاق خانواده دانش آموزان باشد . همچنین مقرر شد پرینت بانکی هر ماه برای آگاهی خوانندگان از مبالغ جمع آوری شده از طریق سایت به نمایش گذاشته شود . تا دوستان در جریان همه اقدامات مالی قرار گیرند .

باخیجی

یادداشت: با تشکر از دوستان عزیزی که زحمت کشیدند و نظر دادند سعی کردم جوابی در پاسخ به نظراتتون در این بخش قرار بدم. دوست داشتید میتونید بخش نظرات رو ببینید.

 

چند روز پیش که در انتظار یکی از دوستانم گوشه خیابون کاشته شده بودم و مثل همیشه داشتم مردم رو دید میزدم. یه زن چادری تقریبا جوون با عجله و با کمی تردید بهم نزدیک شد. نمیدونم چی توی قیافه من بود که از بین اینهمه خلایق من رو انتخاب کرده بود برای همچین سوالی و پرسید این دور و برها (باخیجی) سراغ ندارم؟!!! (باخیجی به ترکی یعنی فالگیر) و من که چشمام از تعجب اندازه دو تا سکه 2 تومنی شده بود گفتم نه. نمیشناسم و اون با عجله رد شد . نتونستم جلوی خودم رو بگیرم. صداش زدم و گفتم برای چی دنبال فالگیر میگردی؟ جواب داد: بچه ام مریضه!! گفتم خب ببرش دکتر!! گفت: دکتر بردیم خوب نمیشه و با همون سرعت قبلی رد شد و رفت....

چند روز بعد اون ماجرا یکی از اقوام تعریف می کرد که همسایه شون که خانومیه تحصیل کرده و کارمند هر ماه با آژانس میره به شهری که حدود 2 ساعت با اینجا فاصله داره و برای طلسم کردن شوهر و خانواده شوهرش لعنت نامه و از این کوفت و زهرمارها میگیره!!! ...

چیزی که برای من جالبه نفس وجود فالگیر نیست. چون توی هر جامعه ای این تیپ افراد وجود دارند و جادوگرها, فالگیرها و رمالها بخشی از فرهنگ هر جامعه ای رو تشکیل میدهند که البته توی برخی از کشورهای بسیار پیشرفته مثل کشور ما!!! آمارش بسیار بسیار فراوونه. مساله جالب اینه که تا به حال فکر کردید چرا زنها 99 درصد مشتریهای این فالگیرها رو تشکیل میدهند؟! اصلا تا به حال دیدین و شنیدین که یه مرد به هر دلیلی بره پیش فالگیر؟؟!!

خوب این مساله می تونه دلایل زیادی داشته باشه. خیلی از این دلایل رو همه مون میدونیم. جهالت, بی سوادی, اعتقاد بیشتر به خرافات به طور کلی در بین قشر زنان و ... اما یه مساله ای که بیشتر توجه من رو جلب میکنه و شاید خیلی زیاد بهش توجه نشده اینه:

ناتوانی

زنان در کل و زنان ایرانی بیشتر همیشه در موضع ضعف نگه داشته شدند. در جامعه مرد سالار ما زن اختیاردار هیچ چیزی نیست حتی پول و ثروت خودش (پست قبلی حدیث 9 رو ببینید). فرزندی که به دنیا می آره به راحتی ازش گرفته میشه. در مقابل ظلم و ستمی که شوهر بهش میکنه بی دفاع رها شده و هزاران مورد مشابه و نامشابه دیگه

و نتیجه چی میشه؟ همه انسانها توانایی مبارزه کردن رو ندارند. همه زنها به حقوق خودشون آگاه نیستند. پس در این دست اندازی نا امیدانه برای بقا خیلی ها پناه بردن به فالگیر رو انتخاب می کنند.

 

- خودت یا دخترت شوهر نکرده؟ چاره کار: فالگیر

+ در جامعه ما دختر حق انتخاب مرد مورد علاقه اش رو برای دوستی و زندگی مشترک نداره

- اسباب خونه ات رو دزد برده و می خوای سارق رو پیدا کنی؟ چاره کار: فالگیر

+ در جامعه ما مراجع قانونی هیچ وقت موفق به پیدا کردن مجرم نمیشند و تو خودت هم ناتوانتر از اونی که بتونی به تنهایی به دنبال سارق بگری

- کودکت بیماره؟ چاره کار: فالگیر

+ در جامعه ما اگر شوهر اجازه نده مادر حق بردن بچه اش رو به درمانگاه هم نداره. از طرفی در باور زن ناتوان عدم بهبود بچه مریض ناشی از ناتوانی دکتره

- شوهرت کتکت میزنه؟ زن دوم گرفته؟هزینه زندگیت رو تامین نمی کنه؟ چاره کار: فالگیر

+ در جامعه ما هیچ مرجع قانونی پشت و پناه زن برای گرفتن حقوقش نیست

- حوصله ات سر رفته و دنبال تفریح میگردی؟ چاره کار: فالگیر

+ در جامعه ما زن اجازه هیچ تفریحی جز رفتن به مراسم روضه خونی یا اگه خیلی متجدد باشه مهمانیهای زنانه که البته توی اونها هم فال قهوه میگیرند رو نداره

و......

 

 جهالت ناتوانی می آورد و ناتوانی جهالت. این یک چرخه بسته معیوب است.

تو خود حدیث مفصل بخوان از این معنی

دامون: کلیه این احادیث از کتاب چهل حدیث در احکام بانوان, نوشته محمد شاکر الشریف, ترجمه اسحاق ابن عبدالله دبیری العوضی عینا نقل قول شده است, بنابراین هیچ گونه مسوولیتی در قبال صحت و سقم احادیث و ترجمه فارسی آنها بر عهده اینجانب نمی باشد.

.............................................................................................

 

زن در اسلام نقش مهمی را ایفا می کند. بعضی از امتهای قبل هیچ حقی را برای زن قائل نبودند و حق او را از او سلب می کردند ولی اسلام تمامی حقوق مشروع را به زن باز گردانید. زن نصف جامعه اسلام و بشریت را داراست. او مادر, خواهر, دختر و... است. خواستیم با ترجمه کردن این احادیث که ویژه خواهران می باشد خدمتی به آنها کرده باشیم و بدانند که به دست فراموشی سپرده نشده اند...

 

  1. عبدالله بن عمر از رسول الله روایت می کند که فرمودند: ((لا تمنعوا نساء کم المساجد وبیوتهن خیر لهم))

زنان خود را از رفتن به مساجد منع نکنید. ولی خانه هایشان (برای نماز خواندن) بهتر (ثواب بیشتر) از مساجد دارد.

 

  1. عایشه از رسول الله روایت میکند که فرمودند: ((قد اذن ان تخرجن فی حاجتکن))

برای قضای حاجات و برطرف کردن آن به شما اجازه خروج از خانه داده شده است.

 

 

  1. عبدالله بن مسعود از رسول الله روایت می کند که فرمودند: ((ان المراة عورة فاذا خرجت استشرفها فها الشیطان و اقرب ما تکون من وجه ربها و هی فی مقر بیتها))

زن عورت است و هنگامی که از خانه بیرون رود شیطان او را زینت و آرایش می دهد و نزدیکترین جا به خدایش درون خانه اش می باشد.

استشرفها الشیطان: او را در چشمهای مردان زینت و آرایش می دهد تا به او نگاه کنند. تا آنها را فاسد کند.

 

  1. ابو موسی اشعری از رسول الله روایت می کند که فرمودند: ((اذا استعطرت المرة فمرت علی القوم لیجدوا ریحها فهی کذا و کذا, قال قولا شدیدا و فی لفظ: فهی زانیة.))

اگر زن به خود عطر و بوی خوش زد و بر قومی (مردان) عبور کرد تا بوی او را بشنوند پس او چنین و چنان است. سخنی بسیار شدید و غلیظ. و در لفظ دیگر: پس او زناکار است.

 

  1. ابو اسد الانصاری -در حالی که از مسجد بیرون می رفت و مردان با زنان در راه با هم اختلاط میکردند و درهم می آمیختند- از رسول الله شنید که به زنان چنین فرمودند: ((استاخرن فانه لیس لکن تحققنا الطریق, علیکم بحافات الطریق, فکانت المرة تلتصق بالجدار حتی ان ثوبها لیلعلق بالجدار من لصوقها به.))

ای زنان کنار روید که برای شما به وسط راه رفتن جایز نیست. بر شماست که از کنار راه و جاده روید. پس زن خود را به دیوار می چسبانید تا اینکه لباسش به دیوار میچسبید تا برود.

 

  1. از ابو الملیح الهذلی روایت است که بعضی از زنان شهر (حمص) اجازه دخول به عایشه خواستند. عایشه گفت: ممکن است شما از کسانی باشید که به حمامهای عمومی (استخر شنا) داخل می شوید. از رسول الله شنیدم که می فرمود: ((ایها امراة وضعت ثیابها فی غیر بیت زوجها فقد هتکت ستر ما بینها و بین الله.))

هر زنی لباس خود را در غیر از خانه شوهر بیرون آورد او ستر و پرده بین خود و خدا را پاره کرده است.

 

  1. انس روایت میکند که رسول الله بر زنی که بر قبری ایستاده و گریه می کرد عبور کرد و فرمود: ((اتقی الله واصبری.))

تقوا پیشه کرده و صبر کن.

 

  1. ام بشر گوید: ((خطب امراة البراء بن معرور, فقالت: انی شرطت لزوجی ان لا اتزوج بعده. فقال النبی: ان هذا لا یصلح.))

رسول الله از زن البراء بن معرور خواستگاری کرد. زن در جواب گفت: من با شوهرم شرط بسته ام که بعد از مرگ او با دیگری ازدواج نکنم. رسول الله در جواب فرمودند: این شرط جایز نیست.

 

  1.  رسول الله فرمودند: ((لا یجوز للمرة امر فی مالها اذا ملک زوجها عصمتها.))

جایز نیست که زن وقتی شوهر کرد از مال خود هدیه کند مگر با اجازه شوهر.

شرح حدیث:

در کتاب (عون المعبود شرح سنن ابی داوود 9/462-463) در شرح حدیث بطور خلاصه چنین آمده است: مقصود از مال خود, چون عقل و خرد زنان کم است, ناقص العقل هستند پس نباید در مال خود تصرف کند مگر با مشورت شوهر خود آن هم از باب ادب و استحباب. پس اینجا نهی تنزهی است نه تحریمی. علما دیگر من جمله اللیث بن سعد گفته اند این بطور مطلق است. پس اگر هم زن رشید و عاقل باشد برایش جایز نیست که در مال خود تصرف کند نه در مقدار ثلث آن و نه کمتر مگر اینکه مال ناچیزی باشد. طاووس و مالک گفته اند که جایز است به اندازه ثلث و کمتر از آن صدقه دهد اما بیشتر از آن باید با اجازه شوهر باشد.

 

  1. از عبد الله بن مسعود روایت است که گفت: ((لعن الله الواشهات والمستوشهات والنامصات والمتنمصات والمتفلجات للحسن المغیرات خلق الله, ما لی لا الهعن من لعن النبی و هو فی کتاب الله: و ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا.))

خداوند خالکوب و خالکوب کننده و نامص (باریک کردن ابرو و کسی که برای دیگری این کار را انجام دهد) و کسانی که بین دندانهای خود فاصله قرار می دهند و می گشایند (برای زیبایی) و اینها همه از تغییر خلق و آفریده خداست, لعنت کرده است پس چرا من کسانی که پیامبر آنها را لعنت کرده, لعنت نکنم و آنهم در کتاب خداست که می فرماید: آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید) و آنچه نهی کرده خودداری کنید و از خدا بپرهیزید.

 

  1. از عایشه روایت است که: (( ان امراة من الانصار زوجت ابنتها, فتمعط شعر راسها, فجاءت الی نبی فذکرت ذلک له, فقالت: ان زوجها امرنی ان اصل فی شعرها, فقال: لا, انه قد لعن الموصلات.))

زنی از انصار دخترش را به ازدواج یکی درآورد و موهای سرش افتاد و به نزد پیامبر آمد و جریان را به او عرض نمود و گفت شوهرش به من امر کرده که برای او موهای دیگری (باروکه) بیاورم. آنحضرت فرمودند خیر اینکار را مکن چون کسانی که مو را وصل می کنند لعنت شده اند.

 

  1. ابو سعید الخدری از رسول الله روایت می کند که فرمودند: ((کانت امراة من بنی اسرائیل قصیرة تمشی مع امراتین طویلتین فاتخذت رجلین من خشب و خاتما من ذهب مغلق مطبق ثم حشته مسکا و هو اطیب الطیب, فمرت بین امراتین فلم یعرفوها فقالت بیذها هکذا و نفض شعبة (احد الرواة) یده.))

زنی از زنان بنی اسرائیل کوتاه قد بود و با دو زن بلند قد می رفت. این زن دو پای تخته ای و یک انگشتر از طلا که بسته بود برای خود گرفت و آنرا پر از عطر مشک نمود و مشک از بهترین عطرهاست, پس بین آن دو زن بلندقد رفت و آنها او را نشناختند و او با دست خود به طرف آنها اشاره کرد.

شرح حدیث:

در شرح امام نووی بر صحیح مسلم 15/9 چنین آمده: حکم این عمل که زن انجام داد در شریعت اسلام اگر قصد و نیت او خوب باشد مانند اینکه پوشیدن خود را بخواهد تا اذیت و آزار نبیند, جایز است اما اگر قصذ افتخار و تکبر و تشبه به کسانی که بلندقد می باشند را داشته باشد و مردان را گول بزند, این عمل حرام است.

 

  1. از ابوهریره روایت است که پیامبر فرمودند: ((ویل للنساء من الاحمرین الذهب و المصفر.))

وای بر زنانی(که دو چیز سرخ را برای مردان اجانب نمایان کنند) طلا و لباس سرخ رنگ خود را.

 

  1. عبدالله بن عباس روایت می کند که : ((لعن رسول الله المتشبهن من الرجال بالنساء و المتشبهات من النساء بالرجال.))

پیامبر زنانی را که خود را به مردان همانند می کنند و مردانی که خود را به زنان همانند می کنند, لعنت فرموده است.

 

  1. عبدالله بن عباس روایت میکند که: ((ان جاریة بکرا اتت النبی فذکرت ان اباها زوجها و هی کارهة, فخیرها النبی.))

دختیر باکره نزد رسول الله آمد و گفت پدرش او را به ازدواج کسی در آورده که او را نمی خواهد و کراهت دارد. رسول الله او را به اختیار خودش گذاشت. یعنی به او اختیار دادکه اگر بخواهد نزد او بماند وگرنه او را ترک کند.

 

پینوشت: در ادامه این مطلب خواندن فرازهایی از صحیفه الاسرار امام خمینی را به همه دوستان عزیز توصیه می کنم.

مرگ و زندگی یا زندگی و مرگ؟؟!

 

 

کسی که این متن رو نوشته و این عکس رو گرفته من نیستم.

عقاب من, گاهی وقتها که اینطوری ساده و پر از یه اشتیاق مرموز از مرگ حرف میزنی وحشت از دست دادنت همه زندگیمو پر میکنه. خوب میدونی که زندگی من با تارهای نامرئی به زندگی تو گره خورده. من حتی تا اونور مرزهای جاودانگی هم باهات میام. فقط تنهام نذار. هیچ وقت. هیچ وقت. هیچ وقت...

  ....................................................................................................

رضا وقتی داشت پرواز می کرد و از زیر وایزر مشکی رنگش آبی بی انتهای دریا رو تماشا می کردنمیدونست 10 ثانیه دیگه میمیره. سعید خان (با حروف بزرگ انگلیسی!) وقتی داشت چشماشو تو چشمای بچه اش باز و بسته میکرد فکر نمی کرد که بمیره و ... و منی که الان دارم می نویسم چه ضمانتی دارم واسه نفس کشیدن؟

مرگ خیلی ساده است. حتی واسه خلبانهای تو کابین که می خوان eject کنند ولی دسته eject عمل نمیکنه. واسه اونهایی هم که از هواپیما میپرند بیرون و چترشون وا نمیشه هم ساده است. حتی واسه اونی هم که میره بالای چوبه دار ساده است (فکر میکنم) با اینکه خودشو خیس میکنه ولی ساده است مثل امروز عصر.

یه موش توی اتاقم بود. می خواستم بکشمش. میدونستم که مار نیست که نیشم بزنه, شیر نیست که پاره پاره ام کنه. موشه. ولی وقتی می دوید یه متر میپریدم هوا.

((مرگ مثل دویدن موش میمونه تو اتاق من))

پدر و مادر و زن و شوهر و بچه و همه رو میذاری و میری. پولت رو, قرضهاتو, حساب کتابهایی که واسه آینده داشتی همه رو میذاری و میری.

واقعا تا حالا به مرگ فکر کردیم؟ نه فقط به مرگ. به زندگی و مرگ. همین الان که جمله قبلی رو نوشتم یه چیزی به ذهنم رسید. یه سوال! چرا همیشه میگن مرگ و زندگی؟ چرا نمیگن زندگی و مرگ؟ به کدومش باید بیشتر فکر کرد؟ کدومش مهمتره؟

من شخصا زیاد به مرگ فکر کردم. ولی فقط به خود مرگ. تا حالا یادم نمی یاد همزمان به جفتش فکر کرده باشم و مقایسه کرده باشم. مرگ با عظمت تره یا زندگی؟ مرگ بهتره یا زندگی؟ مرگ شیرین تره یا زندگی؟ خالص تر؟ دردناکتر؟ با اهمیت تر؟...

به قول شاملو تو سکوت, از کسی نمی پرسند کی میتونه خداحافظی کنه. به ناگاه باید باهاش رودررو بشه یا به قول خانلری تو عقاب: مرگ می آید و تدبیری نیست. نمیدونم این دو تا شاعر هم موقع گفتن شعر حس منو داشتن یا نه؟!

رضا می خواست عروسی بگیره و خانومش رو بیاره سر خونه و زندگیش. سعید خان (با حروف بزرگ انگلیسی) شاید تو فکر فروش مغازه بود یا شاید تو فکر آینده بچه هاش. ولی رفتن...

از رضا شوخی هاش مونده و طرز نگاهش و از سعید خان کارهای قشنگش, قربون صدقه رفتن هاش و نگاههای عمیقش.

از ما چی می مونه؟....

مرزهای ممنوعه (۴)

 

فرهنگ کلمات نامفهوم

رابطه جنسی (ادامه)

 من عادی یا عامی (معامله جنسی یا وظیفه جنسی؟!)

من عادی طیف گسترده ای از مردم را شامل می شود که اکثریت جامعه ما را تشکیل میدهند. باورهای من عادی ترکیبی است از اعتقادات مذهبی و مجموعه ای از سنتهای حاکم بر اجتماع دربرگیرنده هر فرد که بسته به موقعیت, یکی از این دو فاکتور بر دیگری برتری دارد. من مونث عادی وسواس چندانی بر روی منزه بودن از گناه ندارد. اما به هر حال آموزه های دینی مسلط بر جامعه هرگونه رابطه جنسی قبل از ازدواج را نفی میکند و سنتها به طرزی سفت و سخت تر در این مساله حامی دینند. رابطه جنسی قبل از ازدواج برای من عادی مشابه یک معامله است. از آنجایی که تمام عوامل بیرونی دست به دست هم داده اند تا ضرر این معامله برای من مونث بیشتر از سود آن باشد، لذا این فرد با ارزیابی موقعیت به سادگی از انجام معامله صرف نظر میکند. در واقع ترس از سوختن در آتش کمتر از ترس از بی آبرویی در اجتماع من عادی را تحت تاثیر قرار میدهد. القائات همه جانبه اجتماعی در لزوم سرکوب این حس و تقوای جنسی، تصور جنس مرد به عنوان سو استفاده کنندگان جنسی بالقوه، ترس از تبعات بعدی مثل بارداری و هزارو یک دلیل  موجه و ناموجه دیگر مانع از این میگردد تا من عادی به احساسات خود مجال رها شدن و برآورده شدن بدهد.  با گذشت زمان محدودیتهای بیرونی دنیای درونی فرد را هم تسخیر میکنند به طوری که تقوای جنسی تحمیل شده به سردی جنسی خودخواسته تبدیل میشود. در جامعه کنونی ما در بین دختران طبقه متوسط سردی جنسی به عنوان یک ارزش تلقی میگردد. تبلیغات گسترده درالقای این باور که رابطه جنسی قبل از ازدواج ابزاریست برای سودجویی از جنس مونث به عنوان آلت تفریح و لذت مردان، خصومتی را نسبت به این حس در فرد برمی انگیزد که خودداری از پرداختن به آن به عنوان حربه ای در برانگیختن حس برتری و احترام و ابزاری برای گرفتن انتقام از مردان استفاده می شود. به طوری که این حس پس از ازدواج نیز در ناخودآگاه زن باقی مانده و بال و پر می یابد. با توجه به این مساله شاید بتوان سردمزاجی عمومی و رایج بین زنان ایرانی را یکی از نمودهای این طرز تفکر خاص در نظر گرفت. تصور زن ایرانی (اکثریت عادی جامعه) از س.ک.س قبل از ازدواج به صورت یک معامله جنسی پرخطر و غالبا پرضرر و پس از آن به صورت یک وظیفه جنسی نسبت به شریک مرد خود است. شاید نمود عینی وظیفه جنسی در یک سال پس از ازدواج قابل روویت نباشد اما پس از سپری شدن دوران شیدایی به دلیل سلطه شدید تفکرات غلط موجود در هر دو جنس زن و مرد حس وظیفه گونه رابطه جنسی دیر یا زود ظهور خواهد کرد.