پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

و اما پاییز...


آمدن بهار هیچ چیز تازه ای نداره. مثل آمدن پاییزه! چرا سال نمیتونه روزی توی آذر ماه تحویل بشه؟

اینطوری شاید میشد گفت که اتفاق جدیدی افتاده!

پارسال همین موقع نوشتم:

یه کار نیمه تموم دارم

اگر جسارت و توانایی تموم کردنش رو داشته باشم، اونوقت روحم رو آب و جارو میکنم

و کار نیمه تمامم را طوری تمام کردم که اگر تمام پیشگویان عالم اون روز جمع می شدند و چنین پایانی را پیش بینی می کردند فقط بهشون میخندیدم.

بنای نیمه تمامم رو ساختم و بعد از ریشه ویرانش کردم!

جمع بندی آخر سال هم از اون کارهایی هست که زیاد خوش ندارم انجامش بدم. برای همین هم نمیگم سالی که گذشت...

سالی که گذشت، گذشته. همین.

و من هیچ قدرتی برای برگردوندن لحظه های محسور کننده اش و از بین بردن دقایق فاجعه بارش ندارم

من ویران کردن عزیزتریم چیزی رو که داشتم رو به دست خودم، تجربه کردم

و

یاد گرفتم که همیشه باید مسئولیت انتخابم را بپذیرم و آماده پرداخت بهایش باشم. حتی اگه این بها خیلی سنگین باشه

و

یاد گرفتم که آزادی تعاریف بیشماری داره و من حق دارم تعریف خاص خودم رو ازش داشته باشم

من ویران کردن رو یاد گرفتم

شکست خوردن و پیروز شدن رو با هم تجربه کردم

دیوانه وار دوست داشتن و دیوانه وار رها کردن...

رها کردن

رنج کشیدن

و آزادی

همه با هم، یکجا

آیا فراتر از این هم امکان داره؟

تضادی فراتر از این؟

و حالا روحم رو آب و جارو میکنم

تقاضای بخشش از هیچ کسی ندارم به خاطر هیچ کاری

عذاب وجدانی ندارم

احساس گناه نمیکنم

و آماده ام برای دریافت هر آن چیزی که مستحق دریافت اونم

و این احساس بودن به آدم میده

در لحظه بودن

و این حس فوق العاده ای یه...

...

ای کاش سال روزی از روزهای زیبای پاییز که برگها هزار رنگ شدند و هیچ کسی سر هیچ سفره هفت سینی ننشسته و به عقربه های هیچ ساعتی نگاه نمیکنه، ناگهان، بدون هیچ مقدمه ای تحویل میشد!

نظرات 6 + ارسال نظر
نیما چهارشنبه 28 اسفند 1387 ساعت 10:21 ب.ظ http://signel.wordpress.com

زیبا بود عید شما هم مبارک !

کامران پنج‌شنبه 29 اسفند 1387 ساعت 06:27 ب.ظ http://dastechapi.persianblog.ir

سلام عزیزم من کل از بهار خوشم میاد.ولی پاییز چیز دیگری است.ولی من هم به رسم همه این عید را به تو دسوت عزیز دامون گرامی تبریک میگویم.پیروز باشی نازنین

فریده پنج‌شنبه 29 اسفند 1387 ساعت 11:12 ب.ظ

انتخاب خیلی کار سختیه.و درست و غلط بودنش هم اینده ثابت میکنه.
عیدت مبارک.

آینده رو هم ما می سازیم....
مبارک

خاطره شنبه 1 فروردین 1388 ساعت 02:00 ب.ظ http://khaterehkh.blogsky.com

سلام
آره خوب اما آذر که همه چی تازه نیست

سال خوبی داشته باشی و هیچ وقت افسوس نخوری

بامداد شنبه 8 فروردین 1388 ساعت 02:42 ق.ظ

درود . سال نو مبارک . از دید من زمان تحویل سال بدون نقصه . هر چند که نا به امروز در لحظه سال تحویل احساس خوبی نداشتم . پاییز و زمستون رو هم خیلی دوست دارم اما می دونم که اگه سال تویه پاییز و زمستون هم تحویل بشه باز من , منم با همه حس و حالای بدم که فقط خودم می تونم درستش کنم . بعضی مواقع فکر می کنیم که ما برای تغییر باید اوضاع جامعه و تاثیراتش رو هم در نظر بگیریم اتفاقا همین مسئله یکی از دلایل عدم پیشرفت ما ایرانی ها هست چون هیچ وقت نمی خوایم بکشیم تویه گوش این جامعه و بگیم آره من همینم که هستم و این طور هم خواهم موند . نوروز رو دوست دارم چرا که یادگاری از امید نیاکانم است به من و تغییرش نمی دهم چرا که زیبایی را باید حفظ کرد نه تغییر داد . حس کمبودی که در برابرش می کنم در واقع حس کلی من در برابر زندگانی تا به حال است . این که عواقب کارهامون رو بپذیریم عالیه . منتها فقط پذیرفتنش مهم نیست باید فریاد زد و گفتش . من فکر می کنم که در عشق عذاب وجدان و احساس گناه کردن ناخواسته بوجود می یاد اما عذاب وجدانی که گفته بشه و احساسی که بیان بشه نتیجه خوبی باید داشته باشه .

برای شما و ... آرزوی سلامتی و شادکامی رو دارم .
... اصلا چی شد ؟‌

بامداد عزیز
ممنونم بابت نظر دقیقت
در مورد نوروز و لحظه تحویل سال باهات موافقم. زیاد فرقی نمینه که کی باشه و چطور باشه. اگه نتونی در درون تغییر کنی و اثرات این تغییر رو در جامعه هم ببینی همون حس بدی که گفتی با آدم میمونه.
در مورد بوجود اومدن ناخاسته عذاب وجدان هم کاملا باهات موافقم. اینم بخش انکار ناپذیری از عشقه. راستش ترجیح میدم دیگه در موردش حرف نزنم....
منم برای شما آرزوی بهترین ها رو دارم. آرزوی فردای بهتر. آزادتر٬ قشنگتر...

سمیه سه‌شنبه 25 فروردین 1388 ساعت 11:06 ب.ظ

دوست عزیزم فقط می خوام بهت تبریک بگم به دلیل شهامت قشنگت و برات بهترین ها رو آرزو دارم.
آزادی سهم نیرومندان است....

سمیه جان
نمیدونم همون سمیه ای هستی که میشناسم یا نه
اما در هر حال ممنونم ازت
جمله زیبایی بود و خیلی امیدوارکننده و خیلی آشنا....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد