پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

یه عادت مسخره

واقعا نمیتونم متمرکز بشم برای نوشتن چیزی که ارزش نوشتن داشته باشه!! اونقدر کار دارم که خودمم نمیدونم چقدره!!


این پست فقط در راستای وسواس مازوخیستی من در جهت از دست ندادن یک ماه کامل گذاشته میشه و هیچ هدف دیگه ای نداره...

نظرات 9 + ارسال نظر
مهدی هومن دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 10:14 ب.ظ http://www.shereparsi.persianblog.ir

خوشحالم که حالت خوبه

مهدی هومن دوشنبه 29 آذر 1389 ساعت 10:15 ب.ظ http://www.shereparsi.persianblog.ir

یلدا جشن میترا بر شما مبارک [گل]

دختربهار پنج‌شنبه 2 دی 1389 ساعت 10:07 ق.ظ

چقد اومدم دیدم هیچی ننوشتی.
وسواس خوبیه خب بنویس دیگه

باشه
چقدر خجالت کشیدم
اما دختر بهار حالا بین خودمون باشه اما این به اون در !!
یادته کلی هی می اومدم چیزی نمینوشتی؟

پسرآزاد چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 08:14 ق.ظ http://goldenwisdom.blogfa.com

راستش یه جورائی منم همینطورم وقت سر خاروندن ندارم

هممشکل عزیز درکت می کنم

دامون جمعه 17 دی 1389 ساعت 11:26 ب.ظ

برای نئو:
مرسی از لطفت نئو جان!
مزاحم میشم اگه چیزی خواستم
اما فعلا مجال و حوصله این کارهایی رو که گفتی ندارم

نئو چهارشنبه 22 دی 1389 ساعت 05:52 ب.ظ http://neobuxptc.mihanblog.com

سلام D:

میدونم، سرت شلوغه فقط شوخی بود :)

بابا بنویس این همه ملت چشم انتظارن وا، گفته باشم.

موفق باشی همیشه.

فعلا.....

فریده پنج‌شنبه 23 دی 1389 ساعت 10:46 ق.ظ

سلام عزیزم
تولدت مبارک
خیلی وقته که نمی نویسی اما من که از رو نمیرم! بازم سر میزنم.
موفق باشی

!!!!!!
مرسی حافظه!!!!!
من که امسال اصلا در مورد تولدم ننوشتم تو چطور یادت بود دختر؟!!!
واقعا خیلی چسبید! مرسی

نئو پنج‌شنبه 23 دی 1389 ساعت 11:56 ب.ظ http://neobuxptc.mihanblog.com

به وبلاگ پولیم با هزاران تفاوت 180 نه 360 درجه برو و بخون، بخون از کسی که کسی نمیدونه چشه و چیا کشیده

همون چیزایی که اون شب بهت گفتم نئو جان!!

نئو پنج‌شنبه 30 دی 1389 ساعت 01:11 ق.ظ http://neobuxptc.mihanblog.com

زندگی خیلی پیچیده تر از ایناست که فقط با یک شب حرف زدن سر و تهش بیاد دامون عزیز.

خودت میدونی که آدمها فقط همینی که نشون میدن، نیستن !!!

تنها طوفان، کودکان نا همگون میزاید....

چیزی که اون شب بهت گفتم شناختی یک شبه نبوده بلکه چکیده اتفاقات و تجربه های ماهها و سالهایی بود که تو در قسمتی از اون حضور پررنگی داشتی و در جریان اتفاقاتش هستی...
دیدن و حس کردن به قهقرا رفتن انسانها یا درس نگرفتنشون از اتفاقات برام دردناکه مخصوصا اگر این انسانها کسانی باشند که روزی برام خیلی عزیز بودند و الان هم برام مهم اند...
حرف در همین جاست دقیقا! آیا طوفان کودکان ناهمگون زاییده؟ برای ناهمگون شدن شرط اگر وزیدن طوفانی باشه که وزید و دیدیم٬ پیش شرطش آگاهی و خواست فرد در تغییر کردن و ناهمگون شدنه!
من این خواست و این تغییر رو در تو و در دیگرانی که در معرض طوفان بودند و هستند ندیدم...
همین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد