پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

پرواز شامگاهی درناها

تنها آن کس که کارد می کشد اسحاق را بدست می آورد.

نوش دارو؟

تلاش میکنم برای مسیح وار زنده کردن کودک چهار ساله ام

کودک چهار ساله ام...


نظرات 12 + ارسال نظر
مهدی هومن یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 09:36 ب.ظ http://shereparsi.persianblog.ir

حس میکنم کودک درون همه ما باید زنده شود .
دامون جان امیدوارم همیشه سلامت باشی وقتی یه مدت میگذره و وبلاگت رو خالی می بینم نگران میشم برای دوستی که می شناسم و آرزو می کنم قهر از محیط مجازی باشه و خودت در سلامت کامل بسر ببری . مرسی که هنوز به وبلاگم سر میزنی و اشعارم رو می خونی

دختر بهار دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 10:24 ق.ظ

وقتی می گی کودک چهار ساله٬ بر می گردم به چهار سال پیش اول آشنایی من با تو یعنی قد سن وبلاگت... چهار سااال خیلی زیاده... ولی با این وجود اصلا نمی تونم چیزی که تو ازش حرف می زنی رو تصور کنم. فکر کنم فقط خودت می دونی و خودت... اما زنده کردن...چی مرد ؟ چی نیاز به زنده کردن داره؟

تو خیلی باهوشی!
میدونستی اینو؟!!

.... دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 07:21 ب.ظ

کودک چهارساله ات روخودت کشتی...مسیح مرده رو زنده میکرد نه کسانی رو که کشته بود.
خیلی وقته کشتیش من خودم شاهد جون دادنش بودم.....

شجاعت کسانی که پشت سه نقطه ها قایم می شوند همیشه برام ستودنی بوده رفیق

دختربهار چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 10:10 ق.ظ

(: خوشحالم که اینطوری در مورد من فکر می کنی عزیزم.
همه چیز روبراهه؟ چرا اینقدر کم می نویسی؟ خودم چرا اینقدر کم می نویسم؟ نمی دونم. هروقت از دام روزمرگی نجا پیدا کردم دوباره می نویسم. تو چرا نمی نویسی؟

نمیدونم دختر بهار نازنینم
شاید به خاطرحجم عظیمی از اتفاقاتی است که این روزها می افته. اتفاقات کوچک اما به تعداد زیاد
شاید چون سرعت گذشت زمان در اینجا بیشتر از ایرانه و من بهش نمیرسم
شاید برام سخته که نقاط مشترک این دو نقطه متفاوت از جهان رو دربیارم و در موردش بنویسم.
شاید در کل از نوشتن خسته شدم
شاید همه اینها فقط توجیهیه برای تنبلی بی حد و اندازه من
شاید واقعا کسی رو کشتم! نه؟ میدونی...بچه ها خیلی حساس تر از اونی هستند که به نظر میرسند
خیلی راحت می میرند...

دختربهار پنج‌شنبه 18 اسفند 1390 ساعت 10:46 ق.ظ

فکر می کنم الان اینقدر تغییرات اطرافت زیاده که در تلاطمی٬ شاید دوست داری در حالت ثبات بنویسی. در حالت ثبات یا تلاطم هروقت بنویسی من خیلی خوشحال میشم. از بی خبری خیلی بهتره.
اما در مورد اینکه کسی رو کشته باشی٬ من اینطور فکر نمی کنم...

.... پنج‌شنبه 18 اسفند 1390 ساعت 10:58 ق.ظ

منو که میشناسی پس دیگه چه نیازی به قایم شدن....
بی نام بودن رو ترجیح میدم.ادم با شناسنامه نمیره زیارت اهل قبور.شجاعت نوشتن با اسامی و القاب بی مسما رو واگذار میکنم به قهرمانان شجاع پرولتاریا.
ولی بازم بنویس.می خواهم بدونم مرده ها اگه حرف بزنن چی میگن.

مرده ها کارهایی بهتر از حرف زدن دارند
مرده ها کابوس بی چرا زندگانی هستند که زیارت اهل قبور خوابشون را آشفته میکنه.
مرده همون سایه های دراز روی دیوارهای تیره شهر اندکه هراسانید ازشون.
مرده ها راه نمی روند، می خزند. در هر کنجی، در همه کنجهای زندگی های ترسوهایی که پشت نقابها پنهان شدند.
میدونی؟
این قهرمانان شجاع پرولتاریا که گفتی اصلا وجود ندارند. قهرمان بازی و قهرمان پرستی کار آریستوکراتهای کتابهای تاریخه و خرده بورژواهای طلسم شده در برابر عروسکهای پوشالی شمشیر چوبی به دست.
پرولتاریا نه تک قهرمان داره نه به تک قهرمانها احتیاج داره

.... دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 04:56 ب.ظ

متاسفم.ان شبحی که فکرمیکردن دنیا رو تسخیر میکنه الان خیلی وقته لولویی شده که بچه ها رو هم نمیترسونه تا چه رسد به چیزهایی که گفتی.کسانی که این راهو رفتن به جایی نرسیدن.خدمتی نکردن به مردمشون.در کشور من جز خرابی چی ببار اورد این قبیل حرفها و شعارها که زمانی انهمه طرفدار داشت؟مرده هایی که کسی سرقبرشون تف هم نمی اندازه.حالا شما همون راهو میخوای بری؟که اقشار محروم را از سرمایه داران ظالم نجات بدی؟راهش اینه؟جنبش ۹۹ درصدی؟بسیار خب.مرده هایی که راه بیراه مرده های قبلی رو از لا بلای ویرانه ها ادامه می دهند.
بی چرا مردگان.

با تک تک جملاتت مخالفم و برای مخالفت باهاشون دلیل هم دارم اما با سه نقطه ها بحث نمی کنم.
هروقت اونقدر شجاع شدی که از به قول خودت مرده ها نترسی و از پشت سنگر سه نقطه بیایی بیرون بیا صحبت کنیم.
همین

احمق چهارشنبه 24 اسفند 1390 ساعت 03:22 ق.ظ

چهار ساله که کودک محسوب نمی شه.برای خودش مردی شده...

احمق اسکسی (این اسم شهرت عجب ضایعه!!) من چطوره؟!!
البته که برای خودش مررررررردی شده

مهدی هومن جمعه 26 اسفند 1390 ساعت 04:27 ب.ظ http://shereparsi.persianblog.ir

پیشاپیش سال خوبی رو برات آرزو می کنم سال نو مبارک [گل]
سبز باش و شاد مثل سیب [گل]

.... شنبه 27 اسفند 1390 ساعت 09:29 ب.ظ

نمی دونم چی راجع به من فکرمیکنی اما من همیشه دوستت داشته ام.۲۴ سالمه و از ۲۱ سالگی اینجا همراهت بودم و خیلی خیلی قلمت رو دوست داشتم و روراستی ات رو.اینکه اهل فکر بودی و همه چیز رو نقد میکردی.با همه فرق داشتی رنج انسان برات مهم بود کودک دوره گرد توی رستوران اونقدر برات مهم بود چیزهایی که مردم اطرافم اصلا نمیبینند.و مهم تر اینکه اهل مبارزه بودی.اصلا کمتر کسی رو دیده ام که اهل مبارزه و تغییر باشه.البته خیلی کارهات رو هم قبول ندارم که با عوض شدنت بیشترم شد.بیشتر درموردش مطالعه میکنم اما بعید میدونم با کمونیسم کنار بیام.اصلا کمونیسم کجا موفق بوده که اینجا باشه.ولش کن.
منم مثل تو عید رو دوست ندارم امسال خوب ازش دررفتی.اما خب چون ممکنه یک مدت نتونم سربزنم همینجا پیشاپیش نوروز رو تبریک میگم.اگر اسم نمی گذارم علتش اینه که منو با اسمی میشناختی که دوستش نداشتم و اسم خودمم نبود و اتفاقی رویم موند.راستش میخوام اینجا یا با اسم خودم باشم یا بی نام.حالا فعلا بی نامی منو تحمل کن تا بعد.منو که میشناسی.

خوب....اینطوری شاید بشه حرف و بحث رو ادامه داد....
واقعا نمیدونم چه حدسی باید بزنم در مورد اینکه کی هستی و اینها.... این بازیها رو دوست ندارم. هیچ وقت قایم موشک بازی نمیکنم و برام غیر قابل درکه این عمل ولی حالا که اینطور میخوای باشه. بزار بی نامی موقتیت رو تحمل کنیم تا ببنیم بعدا چی میشه!!
تنها خواهشم از تو اینه که کلمات و اسامی رو فراموش کن. اگر رنج انسان برای تو هم مهمه. اگر اهل مبارزه و تغییر دادن جهانی لاجرم در قسمت چپ جهان ایستادی و اصلا مهم نیست که چه اسمی روش میذاری. چپ رادیکال، مارکسیست، سوسیالیست، چپ انقلابی، کمونیست....
قرار نیست با چیزی کنار بیاییم. قراره در موردش بخونیم و بحث کنیم و تجربه کنیم.
وجدانا به جز کتابهای درسی و چند تا فیلم و رمان و البته حرفهای پدر و مادرهامون از مارکسیسم و کمونیسم چی میدونیم؟ اگر الان ازت بپرسم میدونی در انقلاب روسیه در 1917 چه اتفاقی افتاد در چند سطر میتونی جوابم رو بدی؟ اگر بعدش ازت بپرسم که آیا حکومت روسیه که مدعی هستی موفق نبوده و منم صد در صد باهات موافقم یک حکومت کمونیستی بود یا یک حکومت سرمایه داری دولتی چی جوابم رو مید و دلایلت برای اثبات حرفت چیه و.... آیا جوابی مبتنی بر دلیل و مدرک واقعی داری؟
اگر نداری پس بهتره بری سراغش و ببینی واقعا در گذشته چه اتفاقی افتاده و الان داره چه اتفاقی می افته.
حتی احمقانه ترین چیزها رو هم بدون دلیل و مدرک رد نکن چه برسد به چیزی که چندین دهه از دهه های طلایی زندگی مدرن انسان به تلاش و جانفشانی برای رسیدن بهش و عملی کردنش سپری شده و مبارزه ای که هنوز ادامه داره.
این همون تلاش برای از بین بردن رنج اون بچه های معصوم جلوی در رستورانهاست. تلاش برای تغییر و بهتر کردن دنیا هرچند که دور از دسترس و کودکانه و رویاپرورانه به نظر بیاد.
تو در کدوم سمت جهان استادی؟

ا

.... یکشنبه 28 اسفند 1390 ساعت 09:30 ب.ظ

من مدتهاست تصمیمم رو برای مبارزه گرفتم و حاضرم خیلی فداکاری ها برایش بکنم.اما باید مطمئن بشم راهم اصلا درسته یا به سراب میره.شدنی هست یا نیست؟تغییری در زندگی مردم بیچاره کشورم ایجاد میکنه یا خیر؟
من از تاریخ انقلاب روسیه کم میدونم اما خداوکیلی یک نمونه موفق کشورکمونیستی در جهان وجود نداره و نداشته.اما درمقابلش چرا!قبول کن بیشترش شعارهای نشدنیه و این خیلی بده.مبارزه ای که نتیجه ثمربخشی نداره یک اشکالی تو کارش هست.تاریخ کشورمن پر از مبارزه و جانفشانی در مسیر اشتباهه.سابقه این مرام در ایران که بقدر کافی نور علی نوره.خب حالا من بخوام بیشتر مطالعه کنم توصیه ات چیه؟ البته بجز مانیفست مارکس.

مارکس، انگلس در درجه اول و بعد هم کتابهایی که در مورد انقلاب روسیه نوشته شده و چرایی و چگونگی انحراف و به بیراهه رفتن انقلاب مثل کتابهای تونی کلیف....

دختر ماه چهارشنبه 9 فروردین 1391 ساعت 03:58 ب.ظ

زندگی ما در تغییر همیشگی خلاصه میشه...اگه تصمیم گرفته زنده نباشه چرا تلاش میکنی واسه زنده کردنش؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد